توضیحات
عنوان تحقیق: کارگزاران خلفای اول، دوم و سوم
- کارگزاران خلفای اول، دوم و سوم
- فرماندهان و کارگزاران ابوبکر
- کارگزاران خلیفه دوم
- کارگزاران عثمان
فرماندهان و کارگزاران ابوبکر
با توسعه فتوحات در این دوره، سرزمینهای زیادی تحت سلطه حکومت مدینه در آمد. اداره این سرزمینها نیاز به مدیرانی داشت تا بر پایه ارزشهای جدید، مناطق مزبور را اداره کرده و راه را برای توسعه هر چه بیشتر فتوحات فراهم کنند. در اصل، مهمترین نکته برای خلیفه و مسلمانان در آن شرایط، توسعه بیشتر سرزمینهای فتح شده بوده و برای سرزمینهای مرزی بطور عمده کسانی انتخاب می شدند که از توان و تجربه نظامی کافی برخوردار باشند. بدین ترتیب یکی از معیارهای اصلی خلیفه برای انتخاب کارگزار، آن بود که از چنین توانی بهره مند بوده و بتواند بخوبی شهر و منطقه تحت سیطره خود را اداره کند. فهرستی از حاکمان عمر در شهرها چنین بود: مکه: محرز بن حارثه. . . بن عبد شمس، قنفذ بن عمیر تیمی، نافع بن عبد الحارث خزاعی، خالد بن عاص مخزومی، یمن: عبد الله بن ابی ربیعه مخزومی، بحرین: علاء حضرمی، قدامه بن مظعون، عثمان بن ابی العاص، ابو هریره، عیاش بن ابو ثور. عمان: شخصی از انصار و بعد: عثمان بن ابی العاص. بصره: شریح بن عامر، عتبه بن غزوان، مغیره بن شعبه، ابو موسی اشعری. یمامه: سلمه بن سلامه انصاری، کوفه: سعد بن ابی وقاص، عمار بن یاسر، جبیر بن معطم، مغیره بن شعبه طائف: عثمان بن ابی العاص، سفیان بن عبد الله ثقفی.
شامات: ابو عبیده جراح، معاذ بن جبل، یزید بن ابی سفیان، معاویه بن ابی سفیان (۱). فلسطین: یزید بن ابی سفیان، عمرو بن عاص. مصر: عمرو بن عاص. جزیره و آذربایجان: عیاض بن غنم، حبیب بن مسلمه فهری، عمیر بن سعد انصاری، (۲) گفته شده است که زمانی سلمان حاکم مدائن بوده است. (۳)
چنانکه از اسامی بالا به دست می آید، عمر کمتر از چهرگان صحابه برای اداره امور استفاده می کرد. این مساله در همان دوره نیز آشکار بوده است. زمانی که در این باره از او سؤال شد، پاسخ داد: او قصد ندارد تا آنان را به کار اجرایی آلوده کند. (۴) این مساله را مورخان دیگر نیز نقل کرده اند. غالب پاسخها همان است که ذکر شد. (۵) اما شعبی که منبع مورد اعتماد سنیان است می گوید: عمر اجازه خروج مهاجران را از مدینه نمی داد و به آنان می گفت: بیشترین ترس من پراکنده شدن شما در شهرهاست. او می افزاید: اگر کسی از آنان اجازه جنگ می خواست به او می گفت: همین که همراه رسول خدا (ص) جنگ کردی تو را کافی است. (۶) حسن بصری نیز می گوید: هر کس از صحابه قصد خروج از مدینه را داشت باید از عمر اجازه می گرفت. (۷) جلوگیری از خروج صحابه، آن گونه که برخی گفته اند، تنها اختصاص به قریش نداشت بلکه اصولا او مانع از خروج صحابه ای بود که می توانستند در هر شهر برای خود به محوری تبدیل شده و به نحوی در برابر خلیفه بایستند. این جلوگیری دلیل دیگری نیز داشت، و آن این بود که عمر بر آن بود تا حدیث رسول خدا (ص) در شهرها نشر نشود. خطیب بغدادی نقل کرده است که عمر در پی ابو الدرداء، ابو مسعود انصاری و عبد الله بن مسعود فرستاد و پیغام داد که، این همه حدیثی که از رسول خدا (ص) نقل می کنید چیست؟پس از آن، تا زمانی که کشته شد آنان اجازه خروج از مدینه را نیافتند. (۸) بنا به نقل همو: قرظه بن کعب می گوید: وقتی ما از مدینه خارج می شدیم عمر ما را بدرقه کرد. آنگاه پرسید: می دانید چرا شما را بدرقه کردم؟خواستم به شما بگویم در شهرهایی که می روید مردم را سرگرم حدیث رسول خدا (ص) نکنید من نیز شریک شما هستم، قرظه می گوید: من بعد از آن هرگز حدیثی نقل نکردم. (۹)
ممانعت از خروج صحابه و عدم استفاده از آنها سیاستی بود که عمر با دقت دنبال کرد. کسانی چون شعبی، مشکل عثمان را درست در سیاست او که عکس سیاست عمر بود جستجو می کنند. گفته شده: زمانی زبیر از عمر خواست تا اجازه دهد در جنگها شرکت کند. عمر پاسخ داد: اجازه نمی دهم اصحاب رسول خدا (ص) در شهرها پراکنده شده مردم را به گمراهی بکشانند. (۱۰) همچنین به او اعتراض شد: چرا کسانی چون یزید بن ابی سفیان، سعید بن عاص، معاویه و فلان و فلان که از «مؤلفه قلوبهم » و «طلقا» هستند بر سر کار می گزاری، اما از استفاده از علی، عباس، زبیر و طلحه خودداری می کنی؟او گفت: هراس آن دارد که این افراد در شهرها پراکنده شده فسادی برپا کنند. (۱۱) عبد الرحمان بن عوف نیز از عمر پرسید: چرا اجازه جهاد به آنها داده نمی شود؟عمر گفت: اگر ساکت باشم و جواب تو را ندهم بهتر از آن است که جواب سؤال تو را بدهم. (۱۲) توجیه نامقبول احمد امین این است که اهمیت مدینه سبب شد تا عمر آنان را در شهر نگاه دارد. (۱۳) این اظهار نظر با دیدگاه شعبی و حسن بصری متفاوت است. ابن سعد در نقلی می گوید: عمر کسانی چون عمرو بن عاص و معاویه و مغیره را بر سر کار می گمارد اما کسانی چون عثمان و علی و طلحه و زبیر و عبد الرحمن بن عوف و نظائر آنها را نه، چرا که دسته نخست در کارهای اجرایی قوی و آگاه به امور بودند، به علاوه عمر بر آنها مشرف بوده و هیبتی بر آنها داشت. زمانی نیز که از او می پرسیدند: چرا از اصحاب بزرگ رسول خدا (ص) استفاده نمی کنی؟می گفت: اکره ان ادنسهم بالعمل. (۱۴)
اشاره به خلق خلیفه در جای دیگر کردیم. او مدیران سختگیر را می پسندید حتی اگر از لحاظ تقوا چندان پایبند نبودند. یکی از شهرهایی که برای عمر مشکل ایجاد کرده بود شهر تازه تاسیس کوفه بود. زمانی سعد وقاص حاکم آن بود که با شکایت مردم برداشته شد. پس از وی عمار یاسر آمد که او نیز متهم به ضعف شد و عمر او را کنار گذاشت، نفر بعد جبیر بن مطعم بود که وی نیز نتوانست بماند. در این وقت که عمر خت سرگردان شده بود، از مغیره پرسید: چه کسی را برای کوفه مناسب می داند؟مغیره گفت: مرا والی آن شهر کن. عمر گفت: تو مرد فاسقی هستی!مغیره گفت: کفایت (مدیریت) من برای تو می ماند و فسق من برای خودم. عمر جواب او پسندید و مغیره را به حکومت کوفه گماشت. (۱۵) مغیره پیش از آن، برای چندی حاکم بصره بود. در آنجا با زن شوهرداری به نام ام جمیل ارتباط نامشروع داشت، این کار آن قدر آشکار بود که چهار نفر او را در حال زنا مشاهده کردند، جز آن که یک نفر آنها نزد عمر شهادت ناقص داد و همان نیز مغیره را از سنگسار شدن نجات داد. مصادر متفقند که اشاره عمر باعث شد تا نفر چهارم شهادت ناقص بدهد. (۱۶) رفتار عمر در استفاده از این افراد سبب شد تا حذیفه بن یمان به خلیفه اعتراض کند که چرا از افراد فاسق بهره می گیرد؟عمر در پاسخ گفت: من از قوت او (در اداره امور) استفاده می کنم. (۱۷) زمانی نیز، یکی از کسانی که والی ابو موسی اشعری در یکی از مناطق بحرین بود به مدینه آمد. او از یرفا حاجب عمر پرسید: عمر از چه خصلتی بیشتر خوشش می آید؟او گفت: خشونت! آن مرد می گوید: وقتی من نزد خلیفه حاضر شدم قیافه ای خشن به خود گرفتم. آن زمان بود که متوجه شدم توجه عمر به من بیشتر شد. پس از چندی از من پرسید: در کجا مشغول به کار هستی؟پاسخ دادم. عمر گفت: از این پس مستقیم از طرف خود ما در آن ناحیه باش. (۱۸)
یکی از نکات مهم درباره کارگزاران عمر، نظارت عمر بر برخورد آنان با مردم و نیز با بیت المال بود. او کنترل ویژه ای بر آنان داشت و در وقت رفتن به محل خدمت ثروت آنان را ثبت می کرد. عمر تقریبا همه کارگزاران خود را در این باره خطاکار دانسته (۱۹) و در وقت بازگشت اموال آنها را دو نیمه می کرد، نیمه ای را به آنان پس داده و نیمی دیگر را به بیت المال می سپرد. این کار را اصطلاحا مشاطره اموال می گویند. طبیعی چنین بود که عمر در این باره، جز این اعتقادی نداشت که آنان این اموال را به ناحق گرد آوری کرده اند، اما چون راه خاصی برای جدای کردن اموال باطل و غیر باطل نمی داده چنین به ذهنش رسیده که در همه موارد- مگر چند مورد- اموال آنان را به این صورت تقسیم کند. یکی از این والیان ابو هریره بود که در بحرین حکومت می کرد. زمانی که بازگشت عمر اموال او را مشاطره کرد و دستور داد تا او تنبیه کردند. پس از آن از وی خواست تا به سر کار خود بازگردد! (۲۰) ابو هریره گفت: او حاضر نیست برود، زیرا اموالش گرفته شده، آبرویش ریخته شده و کتک نیز خورده است! (۲۱)
عمرو بن عاص نیز اموالش مورد مشاطره قرار گرفت. (۲۲) ابو موسی اشعری، حارث بن کعب و نیز عتبه بن ابی سفیان که مسؤول گردآوری صدقات در طائف بود اموالشان مورد مشاطره قرار گرفته است. (۲۳)
ابو بکره از دیگر والیان او بود که اموالشان مشاطره شد. او به عمر اعتراض کرد و گفت: اگر همه این مال از آن خداست، چرا همه آن را نمی گیری، و اگر از آن ماست پس چرا چنین می کنی؟ (۲۴) همانگونه که گذشت، عمر پس از مشاطره اموال، بار دیگر آنان را به سر کارشان باز می گرداند. از امام علی (ع) همان اعتراض ابو بکره نقل شده، به علاوه آن که چرا مجددا آنان به سر کارشان باز می گردند. نمونه آن چنین بود که عمر یکی از کارگزاران را که از یمن آمده و لباسی زیبا به تن داشت، دستور داد لباسش را از تنش بیرون آورده و بار دیگر او را به محل خدمتش باز گردانند. (۲۵) عمر شنید که والی او در شهر حمص خانه زیبایی ساخته و دربانی نیز برای آن قرار داده است. کسی را فرستاد تا در خانه او بسوزاند، اما پس از چندی او را مجددا به سر کارش فرستاد. (۲۶) در این مشاطره حتی کسانی چون سعد بن ابی وقاص نیز گرفتار شدند. بلاذری فهرستی از حاکمانی که چنین برخوردی با اموالشان شد به دست داده است: نافع بن حارث، نفیع بن حارث، بشر بن محتفر، جز بن معاویه، خالد بن حارث، قیس بن عاصم، سمره بن جندب، مجاشع بن مسعود، شبل بن معبد و ابو مریم بن محرش، این افراد همان طور که بلاذری گفته عمدتا مسؤولیت اموال و صدقات را در شهرها داشته اند. (۲۷) البته نام کسانی چون سلمان و عمار بن یاسر در شمار این افراد نیامده است.
کنترل کارگزاران، در سیاستهای عمر به صورت یک اصل مطرح بوده این کنترل بیشتر از جهت مالی بوده است. زمانی که عمر شنید عمرو بن عاص از بیت المال پولی برداشته، به وی نوشت: کسانی از مهاجرین نخست نزد من بودند که برتر از تو بودند، اما من تو را فرستم با این امید که تو نیاز کمتری داریی، پس از آن محمد بن مسلمه را نزد او فرستاد تا اموال وی را مشاطره کند. (۲۸) در نقل دیگری آمده است: عمر شنید که عیاض بن غنم به رفاه در افتاده لباس نرم می پوشد و غذای لذیذ می خورد. محمد بن مسلمه را فرستاد تا او را بیاورد. وقتی او را آمد، عصا و لباسی به او داد. آنگاه سیصد گوسفند به او سپرد تا آنها را به چرا ببرد. او طی دو ماه به این کار مشغول بود. زمانی تصمیم گرفت تا با وساطت همسر عمر خود را از این ضعیت برهاند، وقتی عمر از این کار خبردار شد، به همسرش تندی کرده گفت: تو را چه به این کارها!تو وسیله تفریحی هست که پس از تفریح کنار گذاشته می شوی، (۲۹) اکنون در کار من و مسلمانان دخالت می کنی؟پس از آن با وساطت عثمان او را باز گرداند و از او تعهد گرفت که دیگر به آن وضعیت باز نگردد، و وی را به محل کارش فرستاد. (۳۰)
توجه:
- برای دانلود فایل word کامل ترجمه از گزینه افزودن به سبد خرید بالا استفاده فرمایید.
- لینک دانلود فایل بلافاصله پس از خرید بصورت اتوماتیک برای شما ایمیل می گردد.
به منظور سفارش تحقیق مرتبط با رشته تخصصی خود بر روی کلید زیر کلیک نمایید.
سفارش تحقیق
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.