توضیحات
عنوان: خلاصه رمان سیذارتا اثر هرمان هسه
سیذارتا پسر خوبروی برهمن، که در کرانه رودخانه و در کنار زورقها پرورش مییابد. فرزند پدری اهل دانش و مادری اهل نغمه سراییست،خواندن و نوشتن را نزد پدرش می آموزد.دوستی به نام«گوویندا» داردکه تحت هیچ شرایطی از هم جدا نمی شدند .آنها در سایه ی درختان بید و موزها و انجیرها بزرگ میشوند و باهم به «مراقبه»می نشینندو به درسهای پدر و فرهیختگان و افراد دانا گوش میدهند.
پدر از اینکه پسرش ولع یادگیری دارد بسیار خشنود است و وجود مادر مملو از عشق به سیذارتا. گوویندا نیک آگاه بود که دوستش با این قابلیت هایی که دارد یک برهمن عادی نخواهد شد.بنابراین، دوست داشت همراه او باشد و همچون سایه ای از پس او روان شود.سیذارتا دائما می اندیشید چرا با اینکه غسل نیکوست گناه را نمی زداید و دل افسرده را شادمان و آزاد نمی سازد؟به راستی آیا همان«پراچاپاتی» جهان را آفریده بود.مگر«آتمن»نبود که به تنهایی جهان را آفریده بود. سیذارتا قبلا آموخته بود چگونه«ام» را خاموش بر زبان آورد و«آتممن»را در ژرفای جان و هستی خود بازشناسد.در «اوپانیشاد»از چیزیکه در ژرفای جان است سخن رفته بود.
همه سیذارتا را دوست میداشتند چون دیدار او همه را شاد میکرد و خوشدل می داشت.ولی سیذارتا خود خوشحال نبود گوویندا هم رفتار و روح و افکار والای سیذارتا را دوست دارد اما سیذارتا احساس رضایت نمیکرد و روحش آرامش نداشت. احساس خلأیی در زندگی داشت، و البته با گوش کردن به تعلیمات افراد دانا و روشنفکر نیز روحش اقناع نمیشد و آرامش واقعی را به دست نمیآورد. اینک تخم عدم رضایت را که در دل وی قرار گرفته بود احساس میکرد می دید که عشق پدر و مارد و محبت گوویندا او را پیوسته خوشحال نگه نمی دارد و بوی صفا نمی بخشد و پیاله ی روح او را لبریز نمیکند .
حال احساس میکرد که پدر بزرگوار و استادان فاضلش آنچه را که در چنته داشتند ، به وی ارزانی و هدیه کرده اند و آنچه را که از علم و دانش میسرشان می شد در ساغر روح او که تشنه ی فرا گرفتن بود ،ریخته اند ولی هنوز این ساغر پر هوش و ذکاوت او راضی نشده و آرامشی در روح و در دلش راه نیافته است.
به خدا و آفرینش دنیا میاندیشید. او باید خویشتن خویش را مییافت. او پی برد که آموزش کافی نیست و باید خودش جستجو کند و راه را طی کند و بر خویشتن خویش چیره شود؛ بنابراین با دوستش تصمیم گرفتند که از خانه پدری بروند و شمن شوند و به ریاضت بپردازند.سیذارتا به سرعت تعالیم شمنها را یاد میگیرد و احساس نارضایتی به سراغش میآید.حس میکند دیگر نباید آنجا بماند.زیرا معتقد است آنچه از شمن ها آموخته می توانست از بوزینگان جنگل هم یاد بگیرد و شمن پیر که تاکنون به«نیروانا»دست نیافته،بعید است پس از این هم بتواند کاری کند.او نزد شمنان روزهای زیادی روزه گرفته بود.
نگاهش یخ زده بود و به زندگی و مواهب آن با بی اعتنایی می نگریست.جهان بود، کام بود،درد بود،اما سیذارتا یک آهنگ داشت.اینکه تهی شده از تشنگی و خواهش ها و کامجویی ها شود و دیگر خویشتن نباشد.پس،چشمهای از یاد گرفته هایش را در حضور شمن پیر اجرا میکند و رضایت او را به این وسیله می گیرد .
جهان را جز رنج و سختی نمی بیند ، تنها یک هدف دارد و آن آزاد شدن از قید نفس و نفسانیت است و به گمانش تنها زمانی می تواند از قید رنج رهایی یابد که نفس را در خود بکشد.شهره و آوازه ی هرکس را می شنید برای تلمذ و شاگردی نزد او می رفت تا در نهایت متوجه شد که حقیقت آموختنی نیست و باید خود به درک آن نایل آید.
زندگی معمولی دیگر برای او مفهومی نداشت، دنیا برایش تلخ بود و به ریاضت پرداخته بود. سیذارتا تنها یک هدف داشت؛ تهی شدن از هر چیز: از آرزو، شادمانی و از رنج و اگر به نفس غلبه میکرد، همه چیز در او بیدار میشد و در خویشتن خویش غرق میشد و سیذارتا غرق شدن در خویشتن خویش را از شمنها آموخت. حسها و خاطرات را در خود میکشت و به جانور و سنگ تبدیل میشد، اما دوباره به خود میآمد. هزاران بار از خود گریخته بود و بازگشت او اجتناب ناپذیر بود. اما سیذارتا به این نتیجه رسید که فقط با آموختن نمیشود، بلکه باید خودش جستجو کند و آنها پس از سالها شمنان را ترک می کنند.. سیذارتا چند سالی را هم در مقام شاگردی نزد مرتاضانی بنام سر می کند ولی روح پرسشگر و بی قرار وی به این نیز رضا نمی دهد ، ترک ریاضت کشی می کند و به دیدار بودای والا روان می رود ، او تصمیم گرفت به محل اقامت بودا برود و شاگرد او شود.
توجه:
برای دانلود فایل کامل ورد لطفا اقدام به خرید نمایید.
لینک دانلود فایل بلافاصله پس از خرید بصورت اتوماتیک برای شما ایمیل می گردد.
به منظور سفارش تحقیق مرتبط با رشته تخصصی خود بر روی کلید زیر کلیک نمایید.
سفارش تحقیق
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.