توضیحات
عنوان فارسی: جامعه پذیری در سیاست بین الملل
- چکیده
- مقدمه
- نظریه پردازی ساختاری در نظام بین الملل
- جامعه پذیریهای چهارگانه در روابط بینالملل
- جایگاه نظریههای روابط بینالملل
- تفسیرهای سه گانه در روابط بینالملل
- تفاوت روش شناختی در جامعه پذیری
- تفاوت هستی شناختی در جامعه پذیری
- تفاوت تجربی در جامعه پذیری
- نو واقعگرایی در روابط بینالملل
- یافتباوری و ساختارگرایی در روابط بینالملل
- منابع
چکیده
نظریات روابط بینالملل برای نشاندادن تأثیر ماهیت و ساختار روابط بیینالملل از سازوکار جامعه پذیری استفاده میکنند. آنها با استفاده از این استعاره نشان میدهند ساختار و ماهیت نظام بینالملل چگونه رفتار جامعه را تغییر یا شکل میدهد. نوشتار حاضر با طرح این مسئله در قالبهای مختلف به این موضوع میپردازد که این نگرشها چه برداشتی از مفهوم جامعه پذیری دارند و چه راهبردهایی را برای جامعه پذیری مطرح میسازند. این نوشتار با بررسی دستگاه نظری این نگرشها نشان خواهد داد که تفاوت در مبانی معرفت شناسی و هستی شناسی موجب گردیده که آنها تفاوت اساسی با یکدیگر درخصوص ماهیت جامعه پذیری و راهبردهای مناسب برای جامعه پذیرسازی داشته باشند.
1- مقدمه
مطالعات بین المللى در قالب یک رشته مستقل و علمى قدمت زیادى برخوردار نیست. رشته روابط بینالملل، به مثابه یک حوزه مطالعاتى میان رشتهاى، پس از جنگ جهانى اول در اروپا و آمریکا مورد توجه قرار گرفت و متعاقب جنگ جهانى دوم بهطور خاص مورد توجه مراکز تحقیقاتى و دانشگاهى بهویژه در آمریکا واقع شد. البته موضوعات این رشته مانند جنگ و صلح، حقوق بینالملل، دیپلماسى، اقتصاد بینالمللى و تاریخ کشورها و جهان از قدمت زیادى برخوردار است و این موضوعات عمدتاً بهصورت حاشیهاى در رشتههاى تاریخ، علوم سیاسى، حقوق و اقتصاد مطالعه مىشد.
آنچه این رشته را از سایر رشتهها متمایز مىسازد، شکلگیرى موضوعهاى بینالمللى در چارچوب مفاهیم نظرى و علمى جدیدى است که خاص نیمه دوم قرن بیستم تاکنون است. در این دوره شاهد تلاشهاى علمى گستردهاى در زمینههاى نظرى، نظریهپردازى و تحقیقات کاربردى در قلمرو روابط بینالملل و سیاست خارجى هستیم. از این زمان تلاش شد تا مطالعه روابط خارجى، سیاست خارجى و روابط بینالمللى از حالت توصیفى، خاطره نویسى و روزنامهنگارى خارج شده و مطالعات تخصصى وارد این قلمرو شود و افراد ماهرى جهت تأمین منافع ملى، مدیریت تعارض منافع کشور و سایر مسایل بینالمللى تربیت شوند. یکى از کشورهایى که در مواجهه با وضعیت جدید تلاش کرده تا از دستاوردهاى علمى این رشته استفاده کند، ایران است.
مطالعات مربوط به روابط بینالملل، نظام بینالملل، تحولات بینالمللى، دیپلماسى و سیاست خارجى در ایران قبل از انقلاب تا حد زیادى بهصورت حاشیهاى و در چارچوب مطالعه سیاست بهعنوان یک علم قرار داشت. تأسیس دارالفنون در سال 1276، مدرسه علوم سیاسى در سال 1278، مدرسه حقوق در سال 1292، مدرسه حقوق و علوم سیاسى در سال 1306 و دانشگاه تهران در سال 1313 را باید حرکتى در راستاى مطالعه سیاست به روش علمى در ایران دانست که در آن تربیت نیروى انسانى ماهر براى وزارت امور خارجه و ارتقاى سطح علمى دانشجویان و فارغ التحصیلان در حوزههاى تحولات بینالمللى، نظام بینالملل، سیاستهاى جهانى، تاریخ جهان، حقوق بینالملل و روابط دیپلماتیک مورد توجه بود. تأسیس مرکز مطالعات عالى بینالمللى دانشگاه تهران در سال 1344 را باید گامى دیگر جهت تقویت مطالعات بینالمللى دانست. اما نکته قابل توجه این است که شکلگیرى ادبیات مفهومى، نظرى و کاربردى رشته روابط بینالملل در این مقطع به کندى صورت مىگرفت و رشد مطالعات بینالمللى در ایران به شدت تحت تأثیر ادبیات رشته علوم سیاسى و علم سیاست در ایران قرار داشت. از طرفى، نگاه به مطالعات بینالمللى به صورت گذرا و مقطعى و فاقد زمینههاى نظریهپردازى بود و هدف از آن پاسخ دادن به برخى از نیازهاى کاربردى وزارت امور خارجه بود.
در پژوهشهای علمی اخیر باب شده که از سیاست بین الملل بهعنوان امری که به شکل اجتماعی ساخته و پرداخته شده است، یاد کنند. پژوهندگان سیاست بین الملل با دستمایه قراردادن انواع نظریههای اجتماعی، نظریه انتقادی، پسانوگرایی، نظریه زن باوری، نهادگرایی تاریخی، نهادگرایی جامعه شناختی، تعامل گرایی نمادین، نظریه ساختاریابی، و مانند آنها هرچه بیشتر دو اصل اساسی مکتب برسازی را پذیرفتهاند چون ساختارهای اجتماع انسانها را اساساً نه نیروهای مادی بلکه اندیشههای مشترک تعیین میکنند، و همچنین هویت و منافع بازیگران هدفمند مسلماتی طبیعی نیست، بلکه ساخته و پرداخته همین اندیشههای مشترک است.
اصل نخست نمایانگر رهیافتی معناگر به زندگی اجتماعی است و در عین حال، از حیث تأکیدی که بر اشتراک اندیشه ها دارد، رویکردی اجتماعی است، برخلاف دیدگاه ماده گرا، که بر زیست شناسی، فناوری، و محیط تأکید دارد و از این جهت رویکردی اجتماعی به شمار نمیرود. اصل دوم، به لحاظ تأکیدی که بر قدرتهای بالنده ساختارهای اجتماعی دارد، بیانگر رویکردی کل نگر یا ساختارگرا ست، برخلاف دیدگاه فردباور، که معتقد است ساختارهای اجتماعی را میتوان به افراد تقلیل داد. بنابراین، میتوان برسازی را نوعی معناگرایی ساختاری دانست.
نظام بین الملل، چه از نظر اجتماعی و چه در مقام امری برساخته، نمونه دشواری برای مکتب برسازی به شمار میرود. در بعد اجتماعی، در حالیکه بر سیاست داخلی، هنجارها و قوانین حاکم است، به نظر میرسد که سیاست بین الملل زیر فرمان منافع فردی و اجبار باشد. حقوق و نهادهای بین المللی وجود دارند ولی به نظر میرسد که این روبنا برای مقابله با زیربنای مادیِ قدرت و منافع توانایی محدودی دارد. این امر گویای آن است که نظام بین الملل عرصهای چندان اجتماعی نیست و نوعی گواه شهودی در تأیید ماده گرایی در این عرصه به دست میدهد.
از بعد برساختی، هرچند وابستگی افراد به جامعه این ادعا را که جامعه هویت آنان را میسازد نسبتاً بری از هر مناقشهای میسازد، ولی دولتها در مقام بازیگران اصلی سیاست بین الملل از نظم اجتماعی بستر موجودیتشان استقلال به مراتب بیشتری دارند. رفتار سیاست خارجی آنها را گاه اساساً سیاست داخلی شان، که حکم شخصیت فرد را دارد، رقم میزند و نه نظام بین الملل (که حکم جامعه را دارد). تعاملات برخی از دولتها، مانند آلبانی یا برمه، با دیگران چنان اندک بوده است که به آنها درخود فرورفته گفتهاند. این نکته گویای آن است که نظام بین الملل نقش چندانی در برساختن دولتها ندارد و نوعی گواه شهودی در تأیید فردباوری در این حوزه به دست می دهد (به فرض آن که دولتها را «افراد» تلقی کنیم). مشکل اساسی در این جا آن است که ساختار اجتماعی نظام بین الملل چندان ستبر یا متراکم نیست، و ظاهراً همین امر مجال طرح استدلالهای برسازانه را در این حوزه به شکل اساسی کاهش میدهد.
پایان جنگ سرد، که پژوهندگان را با هر عقیدهای غافلگیر و خلع سلاح کرد و به ویژه کاستیهای راست کیشی را برملا ساخت، باعث شتاب گرفتن روند احیای اندیشه ورزی برسازانه درباره سیاست بین الملل شد. جریان اصلی نظریههای روابط بین الملل در تبیین پایان یافتن جنگ سرد یا، بهطور کلیتر، در توضیح دگرگونی نظام با مشکل روبه رو بودند. از دید بسیاری، این مشکلات برخاسته از سمت گیری ماده گرایانه و فردباورانه روابط بین الملل بود، به نحوی که شاید نگرشی اندیشه گراتر و کل نگرتر به سیاست بین الملل میتوانست نتیجه بخشتر باشد. موجی از نظریه پردازی برسازانه درباره روابط بین الملل که در نتیجه برخاست، در آغاز، از لحاظ بسط نوعی برنامه پژوهش تجربی، آهسته عمل میکرد و همچنان نیز روایتهای معرفت شناختی و محتوایی موجود در دل آن مشوق الگویی کلی ولی کم مایه از انباشت تجربی است.
همچنین تبیین تأثیر رفتار دولتها بر یکدیگر و تأثیر ماهیت و ساختار نظام بینالملل بر رفتار دولتها بهطور عام و کشورهای انقلابی و تازه تأسیس بهطور خاص، موجب بحثهای نظری گسترده بین محققان روابط بینالملل شده است. نظریات خردگرایانه معتقدند ماهیت و ساختار نظام بینالملل تأثیر محدودکننده بر رفتار دولتها دارد، در حالیکه نظریات سازهانگارانه بر تأثیرات برساختی و شکلدهی رفتار دولتها از سوی ساختار و ماهیت نظام بینالملل تأکید میکنند. نگاه مهم در این زمینه، طرح سازوکار مناسب برای تبیین و نشان دادن چگونگی تاثیرات ساختار و ماهیت نظام بینالملل بر رفتار دولتهاست. این سازوکار معمولادر قالب استعاره جامعهپذیری دولت بیان میشود و نظریهپردازان روابط بینالملل با وامگیری استعاره جامعهپذیری از علوم اجتماعی به بررسی تأثیر متقابل ماهیت و ساختار نظام بینالملل بر رفتار دولتها پرداختهاند. تفاوت در مبانی معرفتشناسی و هستیشناسی نظریات روابط بینالملل سبب گردیده آنها اختلاف اساسی در زمینه تعاریف جامعهپذیری و راهبردهای مناسب برای جامعهپذیرسازی دولتها داشته باشند.
البته در سالهای اخیر بهعنوان قابل ملاحظهای بر کیفیت و عمق کارهای تجربی افزوده شده است و تمامی نشانهها گویای ادامه یافتن این روند است. این مسئله برای موفقیت تفکر برسازانه در روابط بین الملل اهمیتی تعیین کننده دارد، زیرا توانایی روشن و جالب توجه ساختن مشکلات انضمامی سیاست جهان باید در نهایت محکی برای ارزشمندی یک روش باشد. اما، از این گذشته، در کنار این تلاشهای تجربی و بهعنوان کمک کار آنها، ظاهراً روشن ساختن این که برسازی چیست، وجه تمایز آن با رویکردهای ماده گرایانه و فردباورانه رقیب در چیست، و این تمایزات ممکن است چه معنایی برای نظریه های سیاست بین الملل داشته باشد، اهمیت دارد.
در این تحقیق، با دستمایه قرار دادن تحقیقات برسازانه موجود درباره روابط بین الملل، در دو سطح به این مسائل پرداخته میشود. در سطح پرسشهای بنیادین یا درجه دو، در این باره که چه چیزی وجود دارد و چگونه میتوانیم آن را تبیین کنیم یا بشناسیم – یعنی در سطح هستی شناسی، معرفت شناسی، و روش؛ و در سطح پرسشهای گوهری خاص این حوزه یا پرسشهای درجه اول.
پرسشهای درجه دو پرسشهای نظریه اجتماعی هستند. نظریه اجتماعی با فرضهای اساسی پژوهش اجتماعی سرو کار دارد: سرشت کنشگری بشر و رابطه آن با ساختارهای اجتماعی، نقش اندیشهها و نیروهای مادی در زندگی اجتماعی، شکل درست تبیینهای اجتماعی، و مانند آنها. چنین پرسشهای هستی شناختی و معرفت شناختی را میتوان درباره هر جمع انسانی، و نه صرفاً سیاست بین الملل، مطرح ساخت و از همین رو پاسخهای ما بهطور خاص سیاست بین الملل را تبیین نمیکند.
اما پژوهندگان سیاست بین الملل باید، دست کم به شکل تلویحی، به این پرسشها پاسخ گویند زیرا آنان بدون مبنا قرار دادن فرضهای محکمی در این باره که در زندگی بینالملل چه نوع چیزهایی یافت میشود، چه ارتباطی با هم دارند، و چگونه میتوان آنها را شناخت، نمیتوانند کار خودشان را انجام دهند. این فرضها به ویژه از آن رو اهمیت دارند که هیچ کس قادر به «دیدن» دولت یا نظام بین الملل نیست.
سیاست بین الملل مستقیماً در معرض حواس ما قرار نمیگیرد و نظریههای سیاست بین الملل غالباً بر اساس هستی شناسی و معرفت شناسی، یعنی آنچه نظریه پردازان «می بینند»، به چالش گرفته میشوند. نوواقع گرایان ساختار نظام بین الملل را به منزله توزیع توانایی های مادی میبینند، زیرا با عینک ماده گرایی به موضوع مطالعه خود مینگرند؛ نولیبرالها آنها را بهعنوان توانمندیها به علاوه نهادها میبینند، زیرا به زیربنای مادی یک روبنای نهادی هم افزودهاند؛ و طرفداران مکتب برسازی آن را به مثابه توزیع اندیشهها میبینند، زیرا هستی شناسیشان معناگرایانه است.
شاید در بلندمدت کارهای تجربی به ما کمک کنند تا تعیین نماییم که بهترین مفهوم پردازی کدام است، ولی «مشاهده» امور مشاهده ناپذیر همواره بار نظری دارد و متضمن شکافی ذاتی میان نظریه و واقعیت است (دادهها به تنهایی تعیین کننده نظریه نیستند). در این شرایط، پرسشهای تجربی به پرسشهای هستی شناختی و معرفت شناختی گره میخورند؛ چگونگی پاسخ گفتن ما به این پرسش که «چه چیز علت چه چیز است؟» تا حد زیادی بستگی به این خواهد داشت که نخست چه پاسخی به این پرسش دهیم که «چه چیزی وجود دارد؟» و «چگونه باید آن را بررسی کنیم؟» محققان سیاست بین الملل، مانند آنچه غالباً در مورد اقتصاددانان به نظر میرسد، اگر روی پاسخهایشان به توافق میرسیدند، شاید میتوانستند این پرسشها را نادیده بگیرند، ولی چنین توافقی وجود ندارد. در ادامه نشان میدهیم که دست کم چهار نوع «جامعه شناسیِ» سیاست بین الملل وجود دارد که هر یک هوادارن بسیاری دارد. به اعتقاد محققین، بسیاری از مباحثاتِ ظاهراً گوهری درباره سرشت سیاست بین الملل تا حدودی بحثهایی فلسفی درباره این جامعه شناسیها هستند.
توجه:
- برای دانلود فایل word کامل ترجمه از گزینه افزودن به سبد خرید بالا استفاده فرمایید.
- لینک دانلود فایل بلافاصله پس از خرید بصورت اتوماتیک برای شما ایمیل می گردد.
به منظور سفارش تحقیق مرتبط با رشته تخصصی خود بر روی کلید زیر کلیک نمایید.
سفارش تحقیق
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.