توضیحات
عنوان فارسی: از کودکی تا تحقق رویایی معلمی
- چکیده
- فصل اول
- همه آنچه که من بودم
- مقدمه
- تولد
- دوران دبستان
- دوران راهنمایی
- دوران دبیرستان
- نبرد کنکور و دروازه بلند دانشگاه
- فصل دوم
- آنچه بر من گذشت
- مقدمه
- قبولی در دانشگاه
- ورود به دانشگاه
- لزوم تجربه آموزی
- تجربه های بد
- دوران خوش دانشجویی
- فصل سوم
- از دانشگاه تا مدرسه
- مقدمه
- کارورزی
- فصل چهارم
- آنچه پیش روی من است
- مقدمه
- آرمان ها و آرزوهای معلمی
- اخلاق خوب و مهربانی و دلسوزی
- ایجاد انگیزه در دانش آموزان
- نظم و انضباط
- خوش بیانی معلم
- چالش های معلمی
- علم قدیمی و عدم پیشرفت علمی معلم
- بی اهمیتی دانش آموزان به درس
- چالش های عصبی و روانی معلمین در سر کلاس
- بی اهمیتی کلاس درس برای معلمان
- اخلاق و رفتار بد معلمان
- لاقیدی و بی ایمانی معلم
همه آنچه که من بودم (از تولد تا قبولی در دانشگاه)
مقدمه:
فردا از ان ما نیست .فردا متعلق به ایندگان است اما می توان در این فردا و اینده نقش داشت فردا همین امروزیست كه دیروز منتظر امدنش بودیم پس تا امروز و حال را در اختیار داریم فعال و موثر در فردا مشاركت جوییم و اینده را با تدبیر و تعقل رقم زنیم .
طرق مشاركت در فردا و اینده گوناگون و متنوع است و تعلیم وتربیت بهترین و عمیق ترین راه های ایفای نقش و رسالت است و در این میان معلمان و مربیان واجد برترین شرایط و دارا ی بیشترین نقش و اثر می باشند .
در این فصل شرح حال خود را از تولد تا قبولی در دانشگاه را بیان می کنم.
شاید شرح حال من مانند شرح حال بسیاری از جوانان دیگر باشد اما من در این فصل ضمن بیان شرح و حال، به ذکر خاطراتی از دوران تحصیل در مدرسه که به شغل معلمی مربوط است، می پردازم.
2-1 تولد:
در روزهایی که آخرین تکه های برق جامانده از هیاهوی سرما، به زور خودشون رو روی شاخه های درختان نگه می داشتن و زمین لباس سفید زمستانی خود را عوض می کرد و لباس سبز بهار را می پوشید من به دنیا آمدم.
وقتی به دنیا آمدم، پدر و مادرم مانند درختانی که شکوفه های بهاری را میزبانی می کردند، لبخند عمیقی بر روی لبانشان نشست که تا عمق وجودشان لبریز از خوشحالی و شادکامی شده بود.
این خوشحالی نشان از انتظار سختی می داد که پدر و مادرم تمام زمستان را در آن سپری کرده بود.
خانه ما، تشکیل شده بود از پدر ، مادر، …خواهر و … برادر، خانواده ای … جمعیت که تا اکنون مهربانی بچگیهایمان را به همراه داریم و هیچ یک از ما، قدرت ناراحت کردن دیگری را ندارد.
3-1 دوران دبستان
دبستان را در مدرسه … گذراندم، اولین بار که همراه مادرم به مدرسه رفتم با حالت متناقضی درگیر شده بودم، از یک طرف قدرت دوری از خانواده و بازی ها و آزادیهای بچگی را نداشتم و از طرف دیگر شور و شوقی که در مدرسه موج می زد و بچه هایی که مانند بابادک به هر طرف می جهیدند، هیجان را در من چند برابر می کرد.
خوشبختانه مهربانی و خوش رفتاری معلم، رفتار دوگانه درونم را برطرف کرد و مهربانی معلم می تونست جای تمام کمبودهایم را پر کند. اگر دیگر نمی توانستم به همراه برادر و خواهر چندین ساعت در حیاط خانه بازی کنم اما دوستان مدرسه ای و از آن مهم تر معلم مهربانم بر شوق و شادی من می افزود.
با کمک معلم توانستم سال اول تحصیلم را با نمرات خوب تمام کنم، باید برای سال دوم ابتدایی آماده می شدم این هیجان بی نهایتی را در من فوران کرده بود اما فکر اینکه دیگر نمی توانم معلم سال اولم را داشته باشم مانند آب سردی بود که بر روی آتش می ریخت.
به هر صورت سال دوم ابتدایی را شروع کردم، چند روز اول به خاطر معلم قبلی ام ناراحت بودم اما معلم سال دوم ابتدایی ام با رفتار خوبی که با من داشت توانستم که سال خوب دیگری را داشته باشم.
از ابتدای تحصیلم با تمام وجود فواید و خوبی های یک معلم مهربان و خوش رفتار را با تمام وجودم درک کرده بودم. معلمانی که من را از بازی های بچگی ام جدا کرده بودند به جای اینکه من آنان را در قالب دشمن ببینم، به مدد خوبی هایشان در قالب یک دوست مهربانی می دیدم که ترک آنها سخت بود.
4-1 دوران راهنمایی
دوران ابتدایی ام با تمام خاطرات خوبش تمام شد و باید به مدرسه راهنمایی پا می گذاشتم. این تغییر و تحول دلهره عجیبی در من ایجاد کرده بود که آرام و قرار را از من گرفته بود. فکر می کردم که من نمی توانم با شرایط مدسه راهنمایی وفق یابم، جایی که نسبت به مدرسه ابتدایی جدی تر بود و باید رسمی تر برخورد می کردم.
وقتی که برای ثبت نام اول راهنمایی پا به مدرسه گذاشتم مدرسه خلوت بود و جنب و جوش مدرسه ابتدایی را نمی دیدم، تمام نشانه ها خبر از یک شرایط سخت می داد.
روز اول مهرماه که سر صف حاضر شدیم، جشن برایمان تدارک دیده بودند. وقتی جشن شروع شد، چنان در شادی و ذوق غرق شده بودم که به تمام تصورات خودم می خندیدم.
این جشن جرقه ای را در من زد که تمام ناراحتی ها و تصورات قبلی ام را فراموش کردم و به راحتی توانستم خودم را با شرایط جدید سازگار کنم.
کم کم از رفتارهای دوران ابتدایی ام فاصله می گرفتم و به تجربیات جدیدی دست می یافتم، تجربیاتی که بر روی رفتار و فکر من تاثیر گذاشته بودند و کم کم قدم در راه آینده می گذاشتم.
دوران راهنمایی با تمام خاطرات و خطرات و تجربیاتش به اتمام رسید.
5-1 دوران دبیرستان
در روزهای اول دبیرستان دیگر خبری از تصورات هولناک دوران راهنمایی و دلهره های آن نبود. من باید تمام سعی خودم را می کردم که در راه آینده به هدفم می رسیدم. تمام فکر من حول آینده بود، اینکه چه شغلی را انتخاب کنم، چه رشته ای تحصیل کنم، چه دانشگاهی تحصیل کنم و … .
با پشتکار و کمک معلمان مجرب توانستم سال اول را با نمرات عالی بگذرانم، باید برای سال دوم دبیرستان آماده می شدم و از هر کس یا چیزی کمک گرفتم تا بهترین رشته را انتخاب کنم، رشته ای که به آن علاقه داشته باشم و همچنین بتوانم که آینده روشنی را رقم بزنم.
در دوران تحصیلم مخصوصاً دوران ابتدایی که چالش های زیادی داشتم این معلمان بودند که هربار به کمک من می آمدند. تاثیر زیادی که آنها بر من به جا گذاشته بود من را به طرف شغل معلمی سوق می داد. من از اینکه فردی بتواند بچه های افراد دیگر را مانند فرزندان خود دوست داشته باشد و با تمام وجود نگران آینده آنها باشد و تمام تلاش خود را برای کمک به دانش آموزان بکند به شوق می آمدم. معلمی شغلی بود که با تمام وجود می شد به دیگران خدمت کرد، خدمتی که در ابتدا خود دانش آموز شاید از آن بی خبر باشد.
عاقبت بعد از فکرها و مشورتهای زیاد رشته … را انتخاب کردم. از انتخاب خودم راضی بودم و سال دوم دبیرستان وقتی بر سر کلاس های درس حاضر می شدم با تمام وجود به درس معلمانم گوش می کردم و نکات مفید را یادادشت می کردم. کتاب های تخصصی را با شوق مطالعه می کردم و حتی بیشتر مواقع جلوتر از معلمان بودم.
اخلاق، رفتار و طریقه صحبت کردنم به کلی عوض شده بود، داشتم به هدفم نزدیک می شدم هرچند راه درازی در پیش داشتم اما همین چند قدمی که به هدفم نزدیکتر شده بودم شوق و ذوق عجیبی درونم پدیدار کرده بود. تاثیر معلمان را در همه این تغییرات خیلی واضح می دیدم، معلمانی که با تمام وجود به ما درس می دادند و تمام هم و غم آنها آینده ما بود، البته در این بین چند معلم بی تفاوت هم وجود داشت که در بین معلمان خوب زیادی که داشتیم، دیده نمی شدند و هیچ تاثیر منفی بر من نمی توانستند به جا بگذارند.
6-1 نبرد کنکور و دروازه بلند دانشگاه
دوران دبیرستان و پیش دانشگاهی را پشت سر گذاشتم و به کمک معلمان دلسوزم از سال دوم دبیرستان کم کم خود را برای نبرد کنکور آماده می کردم.
هرچه به زمان کنکور نزدیکتر می شدم از اوقات فراغتم کم می کردم و به درس خواندن می پرداختم. در کنار درس خواندن توانستم که از کمک معلمانم بهره مند بشوم و در این راه دشوار خود را آماده تر می کردم.
در نهایت روز کنکور با تمام فشارها و سختیهایش آمد. در زمانی که بر روی جسله کنکور نشسته بودم آرامش عمیقی داشتم و هیچگونه استرسی نداشتم، این آرامش نتیجه درس خواندن اصولی و کمک های معلمان مجربم بود.
وقتی نتیجه کنکور را زدند، مانند شاپرکی شده بودکه در هوا معلق شده است و به هر طرف کشیده می شود. ابتدا برای جبران زحمتهای معلمانم به سراغ آنها رفتم و با شیرینی از آنها پذیرایی کردم، هرچند که زحمتهای آنها را حتی با تمام شیرینی های دنیا جبران کرد اما به هر حال فقط این کار از دست من بر می آمد.
مانند گل خوشبویی بودم که باغبان توانسته بود از عشق درونش در من بدمد و زیبایی و عطر را به من هدیه ببخشد.
توجه:
- برای دانلود فایل word کامل ترجمه از گزینه افزودن به سبد خرید بالا استفاده فرمایید.
- لینک دانلود فایل بلافاصله پس از خرید بصورت اتوماتیک برای شما ایمیل می گردد.
به منظور سفارش تحقیق مرتبط با رشته تخصصی خود بر روی کلید زیر کلیک نمایید.
سفارش تحقیق
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.