توضیحات
عنوان فارسی : نقش تاریخ در نامیدن الگو جدید
عنوان انگلیسی:
the role of history in what is called the new paradigm
رواج الگو در علوم طبیعی زمانی مورد توجه متخصصین الهیات قرار گرفت که بحث ها حول توماس کوهن زوال یافت و تقریبا هر چیزی را “پارادایم” می نامیدند. (تئوری, فرضیه، بدیهیات،قوانین, انگاره و فروض اولیه), در حالی که متقابلا درک و استفاده ای ارزشمند تر و مفیدتر از پارادایم ها در حال حصول بود..
حال حاضر مدل ها
جدا از آنچه که میتوان ” مدل های روشمند” خواند (برای مثال: روش ادبی-تاریخی و روش اصول گرایانه در تفسیر), شفاف سازی هایی به وسیله ی “مدل های نظری” استفاده شده در علوم تجربی حاصل شده است. از متون نوشته شده درمورد نظریه ihd علمی بعد از کوهن, میتوان به تعریفی کاربرذی و معنی دار دست یافت, بر اساس اینکه کدام یک قادر به تشخیص و بررسی اندیشه الهی در این مدل ها میباشد. بر اساس این صحبت ها, یک مدل به نظر طرحی ناقص و ناکارآمد به نظر میرسد که از یک رف نشان دهنده ی مشاهدات تجربی است و از طرف دیگر تئوری را تفسیر مینمایذ: (الف) برای توضیح داده های تجربی؛ (ب) از لحاظ تئوری در هنگام شکل گیری و (ج) در راستای شکل گیری تئوری. متعاقبا, مدل های تئوریک علوم تجربی ا یک ارتباط بین مشاهدات تجربی و فرضیات را شکل میدهند, به همین دلیل میتوان گفت که هر دو مشاهده تجربی و تئوری تجربی را لمس میکند.
ارتباط بین مشاهده ی تجربی و تئوری, به منظور تعبیر کردن زبان (شدیدا فرموله شده) ذات منسجم تئوری به زبانی عامی و با مطابقت مهم وحیاتی تلقی میشود. محققین, بر اساس مشاهدات تجربی, مدل های یک تدوری را میسازند. اما ما نبایئ فراموش کنیم که همه ی اینها در فضای یک منازعه در تئورب علم در مورد برتری نظریه یا یا به اصطلاح ” حقایق واضحه” , رخ میدهد. در علومی که وقف بررسی قوانین حاکم بر کائنات است, مانند علوم طبیعی, این تفکر در مدل ها, در دوره ای حتی به عنوان پیش زمینه ای برای تعیین استاندارد در سایر علوم بوده است. در نتیجه، الهیات مسیحیت, که مبین تقدس تکرار نشدنی عیسی ناصری, ملقب به مسیح, که همزمان در تلاش برای یافتن جایگاهی در محافل علمی به عنوان یک “علم” بود، گاها به خاطر این تاکید بر مدل استاندارد، با مشکل مواجه بوده است. در همین حین، بسیار متعجب خواهیم شد هنگامی که این پدیده شناسی به اصطلاح ساختارگرایانه () نظریه ای را ارائه میکند که بر اساس آن جامعیت، نه تنها بر تئوریک پدید خواهد آمد، بلکه پایه تجربی دارد: جامعیت به مانند تجربه است در مفهوم مشاهده.
روش شناسی با این تعریف محدود و شدیدا مشخص مفهوم پارادایم و مدل، چه میتواند بکند؟ این یک حقیقت است که مشابه با استفاده از مدل های دسته بندی شده، الهیات نیز از این مدل ها بهره میبرد. برای مثال میتوان به آنسلمیان، مدل آلمانی فئودال مدل نظام حقوقی، که برای تبیین رستگاری شناسی مسیحیت استفاده شده است، اشاره کرد. این مدل ریشه در مسلک مجازاتی فئودال دارد. مانند همه ی مدل ها، به مدل های جانشین را میپذیرد و الزاما ناکارآمد و ناقص است. جز این، بهتر است تا سخن از تئوری قربانی شدن مسسیح برا بخشش گناه انسان ها نگوییم، اما ترجیحا بگوییم مدل قربانی شدن مسیح. در واقع در این مدل که به رستگاری به چشم باج از قدرت شیطان مینگرد که در آن انسان گناهکار توانسته با آن خود را توجیه کرده و عذر ئ بهانه ای بیاورد. پس اگر شورای ترنت اشاره به کلمه ی ‘satisfecit’ مینماید، منظور آن نجات واقعی در مسیح است، اما به وسیله ی یک مدل. در نتیجه، انیمدل نیست که گ؛یر قابل انکارگ است، بلکه تنها چیزی که در تاریخ زندگی مسیح رخ داده غیر قبل انکار است و آنچه که به وسیله ی این مدل با کلمات بیان میگردد. این اندیشه در مدل ها دارای اهمیت است، زیرا ما را قادر میسازد تا بتوانیم آگاهانه تفاوت میان ذات ایمان و مدلی که در آن ایمان در غالب کلمات بیان شده را تشخیص دهیم. الهیون به طور معمول بین “اندیشیدن” و اندیشیدن در مدل” دچار اشتباه میشوند.
به همین طریق، میتوانیم از ذات دوگانه مدل در مسیح شناسی صحبت کرد که؛ به عنوان یک مدل، ذاتا ناقص و ناکارآمد محسوب میشود: مدل های دیگر محتمل باقی میمانند. مثال دیگر مدل اصلی گناه است و به همین ترتیب الی آخر. در قیاس با این تفکر در مدل ها، در علوم تجربی، الهیات نیز به همین نسبت از مدل ها بهره میبرد. درک این موضوع یک مزیت است ، اما همزمان باید مارا هشدار دهد که تفکر در مدل ها خطرهای خاص خود را در پی دارد.
با این همه، بنده متصورم که در ابن حوزه، مسئله ی در نظر گرفتن مدل ها و پارادایم ها خود را در سطح کاملا متفاوتی نسبت به آنچه در بالا اشاره شد نشان میدهد. که در این شرایط ما نمیتوانیم به دنبال هیچ گونه کمکی از سمت تجربی، خاصا علوم طبیعی باشیم.
اصطلاحا گسستگی ها در تاریخ
کارل رانر و برنارد ولت درمدت زمان قابل توجهی در گذشته، در مورد چیزی که “گسستگی تاریخی” نامیدند سخن گفتند. آنها آن را به وجود نیاوردند. از دیدگاه من، مکتب آنالز که تاریخ نگاری فرانسوی است، قادر به ارائه الهیات با ایجاد وضوح بیشتر در این مسئله، نسبت به کوهن میباشد. بر پایه کوتاه مدت یا گذرای تاریخ حقایق، تاریخ نقلی و حدسی داریم. تاریخ حدسی شامل بازه ی زمانی طولانی تری میباشد، شاخه های بیشتری دارد، عمق آن بیشتر است و جامعیت بیشتری نیز دارد. در سمت دیگر، تاریخ نقلی، بر خلاف تاریخ بودن، بسیار آهسته سپری میشود . شاخصه ی آن دوره ی سنی طولانی آن است که تقریبا به مثابه رکود است ولی با این حال میگذرد.
تاریخ حدسی( که من آن را با آنچه که رانر و ولت آن را سطح گسستگی نامیدند مقایسه میکنم.) برای تفکر الهی بسیار حائز اهمیت است. این بزنگاه، یک چارچوب ارائه مبدهد که در آن تاریخ حقایق در بازه ی مشخصی از زمان رخ داده اند، قابل تفسیر است. دقیقا همین تاریخ حدسی نشان دهنده ی شباهت به آن چیزی است که در این حوزه “پارادایم” نامیده میشود. یک عصر فرضی، افقی از درک و فهم خاص خود را دارد و به مدل های فهم ارزش بیشتری میدهد تا قادر باشد رویدادها را درک کند و در بر گیرد. چنین مواردی در دوران فئودال برای مدل قوانین حقوقی آنسلمیان در مسیح شناسی وجود داشته است. در فرهنگ حدسی خاصی این مشکل، حواس مردم را در تشخیص مشکلاتی و ایرادهایی معین، جمع میکند.
گاها عصر حدسی متغیر است، که این نتیجه مختلف بودن عوامل میباشد. در ابتدا این موضوع مورد توجه قرار نمیگیرد، اما نهایتا تغییر آگاهانه برای ایجاد یک افق فرهنگی جدید به همراه مدل های خاص خودش رخ داده است. مردم قادر میشوند تا مشکلات مختلف را ببینند. در چنین زمانی ما راجع به تغییر پارادایم صحبت میکنیم.
توجه:
- برای دانلود فایل کامل ورد لطفا اقدام به خرید نمایید.
- پس از خرید بلافاصله لینک دانلود فایل برای شما ایمیل خواهد شد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.