توضیحات
عنوان فارسی مقاله: هنگامی که شهرهای پایتخت انتقال می یابند: جغرافیای سیاسی ساخت ملت و دولت
عنوان انگلیسی مقاله: WHEN CAPITAL CITIES MOVE: THE POLITICAL GEOGRAPHY OF NATION AND STATE BUILDING
Edward Schatz دستیار پروفسور علم سیاسی در دانشگاه Carbondale واقع شده در جنوب ایلی نویز است و در مرکز Davis برای مطالعات روسی (هاروارد) و در موسسه Kellogg برای مطالعات بین المللی (دانشگاه Notre Dame) حضور داشته است. کار او به طور گسترده مسائل سیاست های هویت، نتایج سیاسی انتقال اجتماعی، و ظرفیت دولت، با تمرکز ویژه بر روی آسیای مرکزی شوروی سابق، را پوشش می دهد.
چکیده
جا به جایی پایتخت (جا به جایی فیزیکی تشکیلات دولتی مرکزی از یک مکان به مکان دیگر) ابزاری غیر عادی برای ساخت دولت وملت به شمار می رود. با این وجود، بیشتر از آن چه که انتظار داریم مورد استفاده قرار می گیرد. بنابراین، هنگامی قزاقستان پایتخت خود را در سال 1997 از آلماتی به آستانه انتقال داد، حرکتی بی سابقه در منطقه پس از شوری به حساب آمد، اما در سایر موارد استعماری-پسین (پس از استعمار) چندان بی سابقه نبود. این مقاله درصدد بررسی انتقال پایتخت در قزاقستان می باشد و بیان دارد که این انتقال به منظور متذکر شدن ویژه چالش های حاد ساخت دولت و ملت، طراحی شده بود. اگر تجربه قزاقستان عجیب به نظر می رسد در عدم انطباق با رژیم شوروی، این امر به ما تفاوت ذاتی فضای پس از شوروی در مقابل سایر مفاهیم پس از استعمار را گوش زد می کند. نسبیت در فراوانی انتقال های پایتخت به این امر اشاره دارد که چالش های ساخت ملت و دولت در USSR پیشین- با همان ویژگی دلهره آور بودن خود که به اثبات رسیده است- به صورت کلی به اندازه سایر مفاهیم پس از استعمار حاد نمی باشند.
مقدمه
در ماه دسامبر سال 1997 قزاقستان پایتخت خود را از آلماتی خوش منظر در منطقه جنوب شرقی، به آکمولا ( بعد ها به آستانه تغییر نام یافت) در شمال جلگه مرکزی انتقال یافت. در عمل، اتفاق آرا بر غیر مانوس، گزاف، و گمراه کننده بودن این حرکت بود. ناظران غربی احساسات مشابهی را بروز دادند با “گیج کننده” خواندن این تصمیم و با ” پایگاه متروک در میان جلگه اوراسیا بزرگ” نامیدن مکان جدید پایتخت. تخمین های هزینه با 400 میلیون دلار شروع شد اما به بالاتر رفتن میل کرد، حتی رئیس جمهور قزاقستان یعنی نور سلطان نزرباو (Nursultan Nazarbaev) مدعی شد که هیچ اعتباری از بودجه دولت صرف هزینه انتقال نخواهد شد. هر چه غربی ها بیشتر شاهد تمایلات استبدادی و سبک قانون گذاری شخصی نور سلطان بودند، تصمیم به انتقال پایتخت، به نظر می رسید بیشتر ریشه در خیال اتخاذ کننده پیدا می کرد. علاوه بر این، با شرایط موجود در کشور – انتقال عمیقا بی موقع به نظر می رسید با بازده ضعیف کشاورزی و صنعتی، افزایش بیکاری، سیستم های بهداشت و آموزش رو به نابودی.
با وجود عجیب به نظر رسیدن جا به جایی به آستانه، کاملا هم بی سابقه نبود. از سال 1950 تا 1990، 13 کشور که کشور هایی در آمریکای لاتین، آفریقا و USSR سابق نیز شامل می شوند، پایتخت خود را انتقال دادند. این رویداد زمانی و فضایی سئوالاتی را بر می انگیزد: آیا منطق رایجی وجود دارد که انتقال های پایتخت را توجیح کند؟ چه چیزی اعضای نخبه این کشور ها را به چنین استراتژی پر خطر و گرانی سوق می دهد؟
در این مقاله، من رابطه ای بین جا به جایی پایتخت، و تلاش های ساخت دولت و ملت برقرار می کنم. بحث خواهم کرد که جا به جایی پایتخت برای نخبگان یک استراتژی جذاب به نظر می رسد زمانی که دیوان سالاریهای موثر دولتی و وفاداران وسیع ملی حضور داشتن باشند، به خصوص در وضعیت های پس از استعمار.
فرمول ساده ای برای اشاره به چالش های ساخت ملت و دولت وجود ندارد. معمولا، نخبگان به تدریج بر تغییرات تاثیر می گذارند، با بهره بردن از بازه ای از استراتژی ها و با استفاده از نیروی بی نهایت برای نابود کردن پایگاه های توان مقابل، تمکین قانع کننده، و وفاداری با ارزش به شکل های ترغیب انسانی بیشتر ، مانند سیاست گذاری برای ایجاد انگیزه به منظور قبول سیستم سیاسی جدید. نخبگان که مصمم به بهبود عملکرد سازمانی و ایجاد تبعیت یا وفاداری به یک جامعه ملی جدید می باشند، از هر دو این نوع تشویق و تنبیه به صورت ترکیبی برای رسیدن به اهدافشان استفاده می کنند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.